Shafigheh - شفیقه

داستان شفیقه، حکایت زندگی زنی‌ است زیبا به‌غایت قدرتمند و هنجارشکن که علیرغم مشکلات اساسی و دیوارهای آهنین پیش رویش، هرگز دست از تلاش برنداشته و همواره به هر قیمتی که هست راهی برای خود می‌سازد. و این‌ خصلت ممتاز و خاص او، به صورتی عمیق روی اطرافیانش هم تاثیرگذار است، از امیر یک کشور گرفته تا زنی که نه او را دیده و نه می‌شناسد، ولی انرژی اسم شفیقه، زندگی او را زیر و رو می‌کند... شفیقه زنی است با منشی اشرافی که همسر شازده‌ای درباری می‌شود و به دنبال روح جنگجو و عدالت‌طلبش از او جدا شده و زیر چتر حمایتی مادرشوهرش قد می‌کشد و با فرزندانش به فرانسه می‌رود. با تغییر اوضاع و احساس خطر، به کشوری عقب‌مانده در حاشیه‌ی خلیج‌فارس می‌گریزد و آن‌جا اسیر چنگال امیر شده و پایش به حرمسرا باز می‌شود... . و باز در نهایت ناباوری، با باور به خود؛ از پشت دیوارهای آهنین راهی برای فرار باز کرده و به ایران برمی‌گردد و در گوشه‌ای ناشناس زندگی می‌کند و همچنان بر اطرافیانش می‌تابد. کسانی که توانایی همسویی ندارند زیر آن بار ذوب شده و اما همراهان به‌واسطه‌ی آن، قد می‌کشند. داستان را نوه‌‌‌ی شفیقه روایت می‌کند که خودش هم بعد از طی فراز و نشیبهای عجیب و بسیار، به عقد نوه‌ی امیر فقید که در واقع پسرخاله‌‌ی ناتنی‌اش است در‌می‌آید. در جریان داستان، بیشتر با شخصیت شفیقه و تاثیرات عمیق او بر زندگی وابستگانش آشنا خواهیم شد و به این امر معترف که اعتقاد حقیقی به خویشتن تا چه شعاعی طنین‌انداز خواهد بود.